عشق اریای

عشق اریای


Home + Profile + Email + Plus

.•.|ÎæÔ ÂãÏíÜÜÜÜÏ|.•.

 

شب عروسیه اخره شبه خیلی هم سرو صداست .میگن عروس رفته توی اتاق لباساشو عوض کنه هر چی هم منتظر شدنبرنگشته در رو هم قفل کرده داماد سروسیمه پشته در راه میره از نگرانی و ناراحتی دیوونه میشه مامان بابای دختره پشته در داد میزنند:مریم دخترم در رو باز کن مریم جان سالمی؟؟؟ اخرش دوماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو میشکنه میرن تو مریم نازمامان بابا مثله عروسک ناز کف اتاق خوابیده لباس قشنگ عروسیشو با خون یکی شده یه کاغذ که با خون یکی شد بابای مریم میره جلو چیزی را میبینه باور نمیکنه با دستایی لرزاد کاعذ رو بر میداره بازش میکنه و میخونه: سلام عزیزم دارم برات نامه مینویسم . اخرین نامه ی زندگیمو اخه اخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی میدیدی . مگه نه اینکه همیشه ارزوت همین بود ؟علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا اخرش رو حرفام ایستادم .میبینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم. دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف میزنیم . ولی کاش منم حرفای تو رو میشنیدم . دارم میرم چون قسم خوردم تو هم خوردی یادته؟گفتم یا مرگ یا تو تو هم گفتی یادته؟ علی تو اینجا نیستی من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟داماد قلبم تویی چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ کنه کاش بودی میدیدی مریمت تا اخرش رو حرفاش موند علی مریمت داره میره که بهت بت کنه دوستت داشت حالا جه چشمام دارند به سیاهی میرند حالا که بدنم داره می لرزه همه زندگیمو مثل سریال از جلوی چشمام میگذره روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد یادته؟ روزی که که دلامون لرزید یادته؟ روازی خوب عاشقیمون یادته؟نقشه های ایندمون یادته/علی من یادمه یادمه چطور بزرگترهامون همونایی که زندگیشون بودیم پا رو قلب هردومون گذاشتند .یادمه روزی که که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگر دوستش داری تنها برو سراغش .یادمه روزی که بابام خوابوند زیره گوشت که دیکه حق نداری اسمشو بیاری یادته اون روز چه قدر گریه کردم تو اشکامو پاک میکردی و گفتی گریه کنی چشات قشنگتر میشه!میگفتی که بخندم .علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه ی کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم ... 

 

 


هنوز بادمه روزی که بابات فرستادت شهرغریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمیدونست عشق تو تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر دیار اواره کرد چون من دل به عشقی بسته بودم که دستاش خالی بود که واسه اینده پولی نداشت ولی نمیدونست اروزهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل میکنم .هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ.پامو از این اتاق بزام بیرون دیگه ماله تو نیستمدیگه تورو ندارم.نمیتونم ببینم به جای دستای گرم تو دستای یخ زده ی غریبه ای تو دستام باشه .همین جا تمومش میکنم.واسخ مردن دیگه ازبابام اجازه نمیخواموای علی کاش بودی میدیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چدر بهم میان!عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم .دلم برات خیلی تنگ میشه.مسخوام ببینمت دستم میلرزه.طرح چشمات پیشه رومهه.دستمو بگیر منم باهات میام...پدر مریم نامه تو دستشه کمرش شکست بالای جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه میکنه .سرشو برگردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت اشنا میبینه اره پدر علی بود اونم یه نامه تو دستشه چشمام قرمزه صورتش با اشک یکی شده بود نگاه هردو پدر تو هم گره خورده نگاهی که خیلی حرفا توشه.هردو سوکت کردند و به هم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود .پدر علی هم اومده بود که نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود.حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده . حالا دیگه دو تا قلب تادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد مادر و یه دل داغ دیده از یه دوماد نگون بخت ! مابقی هر چی مونده گذرنامه و اینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمیکنند.... 

 

                                 


ÈэÓȝåÇ:
+ äæÔÊå ÔÏå ÏÑ ÊÇÑíÎ سه شنبه 23 ارديبهشت 1393برچسب:♥عـــ♥ــشــق علی و مــریـم♥, ÏÑ ÓÇÚÊ 12:8 ÊæÓØ : mohsen bf | |
Plus Theme